اشعار

امید

روز پیش پای شب ذبح شد و شب زده ها لبالب از خوشا بر احوالند گناه رنگین کمان است که سیاهی را نشناختیم در این تاریکی بی رویا در میان […]

اشعار

برای قلم

از عشق نوشتی نهراسی به سر دار دستان قلم دار قلم کرده نگه دار کوتاه کنم سخن که کوتاه نظر بس ایجاز برای من و اعجاز تو بردار وکیل مهدی […]

اشعار

زنخدان

من اینجایم اینجا همینجا روبروی چشمانت نشسته دستها بر روی زانو ببخش که نگاهت نمی کنم آخر آخرین بار… از چاله به چاه افتادم وقتی از چشمانت گذشتم و به […]

اشعار

بوم نقاشی

حکم شده است که تنت بوم نقاشی شود و نقاشی که جز رنگ سرخ در چنته ندارد اعتراض دارم به دستی که یک استکان چای خوشرنگ و دم کشیده دارد […]

اشعار

آتشفشان خاموش

به کوه بودنم نمی بالم آتشفشانی ام که دهانش را گل گرفته کلمات مذاب از گونه های متورمم شره می کند وای از آن روزی که فریاد زنم شاعر: وکیل […]